• امروز : چهارشنبه, ۵ مهر , ۱۴۰۲
  • برابر با : Wednesday - 27 September - 2023
کل مطالب: 1229
0

بایگانی‌های یادداشت - پایگاه خبری تحلیلی خابران

04شهریور
سفر به رامشیر _ ۱۳
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۱۳

حدود ساعت پنج بود که به کتابخانه شهید مطهری رفتیم تا در دورهمی کتابخوان‌های شهرستان شرکت کنیم. محمد فکر می‌کرد که علاقه چندانی به شرکت در نشست ندارم و محض خاطر او در جلسه شرکت کرده‌ام.

04شهریور
سفر به رامشیر _ ۱۲
04شهریور
سفر به رامشیر _ ۱۱
04شهریور
سفر به رامشیر _ ۱۰
04شهریور
سفر به رامشیر _ ۹
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۹

موبایل محمد زنگ خورد و بحث جذاب تاریخ رامشیر متوقف شد. آقای منصوری در حالی که دفترچه کوچکی از جیب خود بیرون می‌آورد، خطاب به نوه‌اش فریاد زد:«ندو امیرعلی ...ندو .» امیرعلی لحظه‌ای ایستاد و دستی تکان داد. و بعد دوید تا به دوستش برسد. عطر خنده بچه‌ها در سراسر پارک پیچیده بود و نسیم‌ ، شمه‌ای از آن را برای «کودک اشکانی» می‌بُرد تا مرهمی بر زخم تنهایی او در دیار غربت باشد.

04شهریور
سفر به رامشیر _ ۸
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۸

ساعت سه و نیم بود که به خانه رسیدیم. مادربزرگ و عمۀ رضا در حیاط منتظر ما بودند. با دیدن رضا، دورش حلقه زدند و کلی قربان صدقه‌اش رفتند. دقایقی بعد، عمویش هم با لباس جوشکاری به جمع اضافه شد و بعد از سلام و احوالپرسی پرسید: « آقا امید..کجاها رفتید امروز؟ »

02مرداد
سفر به رامشیر _ ۷
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۷

خابران/ صندلی ماشین را کمی خواباندم و غرق در تماشای طبیعت شدم. دشت مثل تابلویی بزرگ و رنگارنگ، حسابی دلربایی می‌کرد. در افقِ دوردست، سرسبزیِ زمین با آبیِ آسمان پیوندخورده بود و شاهینی بلندپرواز، بین زمین و آسمان در حال طواف دور تک درخت وسط گندم‌زار بود. تو گویی نقاش طبیعت با کِلک خیال‌انگیزش، ما […]

02مرداد
سفر به رامشیر _ ۶
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۶

خابران/ باران تقریبا قطع شده بود و ابرها داشتند به تدریج پهنه آسمان را ترک می‌کردند. گندم‌زارهای سرسبز اطراف جاده، با وزش نسیم به جنبش در آمده بودند و با حرکاتی موزون و هماهنگ حال خوششان را فریاد می‌زدند. آفتاب هم هر‌ از چندگاهی از لابه‌لای ابرها سرک می‌کشید و نور طلایی خود را بر […]

02مرداد
سفر به رامشیر _ ۵
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۵

خابران/ پارک در آن ساعت از روز خلوت بود و در آن، پرنده پر نمی‌زد. زیر یکی از درخت‌ها، دو نوجوان روبه‌روی هم ساکت نشسته بودند؛ یکی روی نیمکت‌ و دیگری روی موتور پا رو پا انداخته بود. داشتند سیگار می‌کشیدند و زیر چشمی مرا می‌پاییدند. در مسیر سنگ‌فرش عریض و تمیز پارک قدم می‌زدم […]

19تیر
رامشیر در بلاتکلیف‌ترین حالت ممکن/بازنده اصلی: همون همیشگی
رامشیر:

رامشیر در بلاتکلیف‌ترین حالت ممکن/بازنده اصلی: همون همیشگی

خابران/ وضعیت فعلی شهر و شهرستان رامشیر حالت عجیب و غریبی دارد. یکایک کوچه و خیابانها و میدانها بی کسی را فریاد می‌زنند. شهر ماه‌هاست که بدون شهردار طی مسیر می‌کند. سرپرست شهرداری پس از مدتی فعالیت با رای تمامی اعضا عزل می‌شود اما دفتر شهرداری همچنان میزبان سرپرست است و کسی نمی‌داند چرا؟! شورای […]

11تیر
سفر به رامشیر _ ۴
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۴

خابران/ صدای رادیوی ماشین را کم کردم و گفتم: « محمد! اگر خونش بند نمیاد، کاش به ۱۱۵ زنگ می‌زدین.» -اول بریم ببینیم چه خبره؟…زنا بعضی وقتها الکی شلوغش می‌کنن! – حالا چطور بریده؟ – میگه از رو اوپن پریده پایین …شانس بدش زیر پاش شیشه بوده! – آخ آخ آخ .. محمد سعی می‌کرد وانمود […]

11تیر
سفر به رامشیر _ ۳
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۳

خابران/ بچه‌های محمد، چشم انتظار کنار در نشسته بودند و رفت و آمد مورچه‌وار ماشین‌ها را تماشا می کردند. بوق خودروی پدر را که شنیدند، سر برگرداندند و بعد مثل فنر از جا برخاستند. فاطمه با ذوق و شوق سر درون خانه کرد و رسیدن ما را اطلاع داد. محمد ماشین را سر پل نگه […]

11تیر
سفر به رامشیر _ ۲
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۲

خابران/ بعد از میدان، وارد بلوار عریضی شدیم. سمت راست آن، ردیفی از موردهای به‌هم پیوسته است که به ساده‌ترین شکل ممکن هرس داده شده‌اند. امروزه با هرس توپیاری می‌توان درختچه‌ها را به صورت اشکال هندسی و حتی مجسمه‌های حیوانات هرس کرد که طبعا زیبایی فضای شهر را دو چندان می‌کند. در آن سوی موردها […]

17خرداد
زمانه ای که وعده های پوچ، حق السکوت مردم میشوند
عمر گران در روزگاران نامهربان:

زمانه ای که وعده های پوچ، حق السکوت مردم میشوند

وعده های رنگین و دلچسب در تمام دوران حیات انسانها، به نوعی تضمین و امید حرکت رو به جلو و عبور از موانع موقت و دائمی بوده است؛ حال ممکن است بر پایه حقیقت باشند، یا حتی حیله و نیرنگ.