السید جابربن مشعل آل بوشوکه یادمان شهدای شهرستان رامشیر در مسجد سید نصیر در حال برگزار است یک زوج جوان خوزستانی حلقه های ازدواج خود را به جبهه مقاومت هدیه کردند اختصاص یک دستگاه آمبولانس پیشرفته به ناوگان فوریت های پزشکی رامهرمز اعطای نشان فداکاری به خانوادۀ شهیدان جهاندیده و شاهرخیفر رییس مرکز فوریت های پزشکی رامهرمز منصوب شد سد تنظیمی ـ انحرافی شهدای رامشیر ؛ از فرصت ها تا تهدیدات پست برق ۴۰۰ کیلو ولت شهید هاشمی شیبان افتتاح شد
حدود ساعت پنج بود که به کتابخانه شهید مطهری رفتیم تا در دورهمی کتابخوانهای شهرستان شرکت کنیم. محمد فکر میکرد که علاقه چندانی به شرکت در نشست ندارم و محض خاطر او در جلسه شرکت کردهام.
خیابان شلوغ و پر رفت و آمد بود. کمی بالاتر زوج جوانی با دستۀ گُل روبروی دفتر ازدواج ایستاده بودند و خندان، جواب تبریک آشنایان را میدادند که دور آنها حلقه زده بودند. پشت سرشان، زنی در حالی که دستش را جلوی دهان گرفته بود و کِل میکشید، بر سر آنها نقل و شیرینی میپاشید. از دور، سه چرخهای با آژیر مخصوص آرام از لابهلای ماشینها میگذشت و پیش میآمد.
گرم بحث بودیم که پیرمردی تسبیح به دست، راه خود را کج کرد و طرف ما آمد. به فاصله چند متری ایستاد و دستش را به نشانه سلام کمی بالا برد. بعد از احوالپرسی، از آقای منصوری پرسید:« ایگُم رَتی فاتحه حجی؟»
موبایل محمد زنگ خورد و بحث جذاب تاریخ رامشیر متوقف شد. آقای منصوری در حالی که دفترچه کوچکی از جیب خود بیرون میآورد، خطاب به نوهاش فریاد زد:«ندو امیرعلی ...ندو .» امیرعلی لحظهای ایستاد و دستی تکان داد. و بعد دوید تا به دوستش برسد. عطر خنده بچهها در سراسر پارک پیچیده بود و نسیم ، شمهای از آن را برای «کودک اشکانی» میبُرد تا مرهمی بر زخم تنهایی او در دیار غربت باشد.