• امروز : دوشنبه, ۲۳ مهر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 14 October - 2024
کل مطالب: 1308
8
سفرنامه:

سفر به رامشیر _ ۱

  • کد خبر : 8900
  • 14 خرداد 1402 - 3:45
سفر به رامشیر _ ۱
چشم گرداندم. حدود ۱۰۰ متر آن‌ طرف‌تر یک گنبد طلایی با دو گلدسته سبز رنگ دیدم. یادم آمد دیروز که در اینترنت سرچ می کردم تا اطلاعاتی در مورد رامشیر به دست بیاورم، امامزاده «سید علوان» نیز علاوه بر«مضیف میرعبدالله»، «امامزاده سیدهاشم» و «باغ مستوفی» از جاذبه های گردشگری شهر معرفی شده بود.

خابران/ غرق در افکار خودم بودم که با صدای یکی از مسافران به خود آمدم.

– سه‌راه سرانجام پیاده میشیم!

راننده سرعت را کم کرد و زیر پل روگذر فولادی، روبروی پاسگاه توقف کرد. زن و مرد میانسالی آرام و باطمانینه از ماشین پیاده شدند. مرد که گویا راننده را می‌شناخت، با لبخند و شوخی کرایه را حساب کرد و تشکرکنان به همراه زن به آن سوی جاده رفتند.

– چقدر تا رامشیر مونده؟

راننده در حالی‌ که کرایه دو مسافر را در جیب جاسازی می‌کرد، گفت:« نزدیکه… چند دقیقه بیشتر نمونده.»

بعد نگاهی به سرتا پای من انداخت و گفت: «سربازی؟»

– نه ! چطور؟

– یه کم جلوتر پدافند هواییه. گفتم یه وقت رد نکنی و اشتباهی بری رامشیر!

– نه ..مهمان دوستی هستم. از همدان آمده‌ام.

-همدان…همدان! به به…خیلی خوش اومدی . همدان شهر قشنگیه. دو بار رفتم. غار علیصدر و گنج نامه و… .

و بعد از کمی مکث ادامه داد: اتفاقا برخی از همشهریاتون رامشیرند. تو کار نان فانتزی و شیرینی و این چیزا هستند.

به تایید و تشکر سری تکان دادم و متفکرانه به خط ممتد تیرک‌های برق که یکی در میان بتنی و چوبی در حاشیه بزرگراه چیده شده بودند، خیره شدم. ناگهان تابلوی سبزرنگی توجهم را به خود جلب کرد:

– سید علوان

چشم گرداندم. حدود ۱۰۰ متر آن‌ طرف‌تر یک گنبد طلایی با دو گلدسته سبز رنگ دیدم. یادم آمد دیروز که در اینترنت سرچ می کردم تا اطلاعاتی در مورد رامشیر به دست بیاورم، امامزاده «سید علوان» نیز علاوه بر«مضیف میرعبدالله»، «امامزاده سیدهاشم» و «باغ مستوفی» از جاذبه های گردشگری شهر معرفی شده بود.

– سید علوان زیارتگاهه؟

– بله… این روستایی که گذشتیم، اسمش «رمیله» است. «سیدعلوان» یکی از امامزاده‌های معروف «خلف آباد» است ..مردم اعتقاد زیادی به آن دارند. از شهرهای اطراف هم زیاد به زیارتش میان.

– گفتید خلف‌آباد؟

– اره.. خلف آباد نام قدیمی رامشیره …موسس شهر در اصل سید خلف مشعشعی از دانشمندان معروف قرن نهم یا دهمه ، دقیق نمی دونم.. قبل از انقلاب اسمش را تغییر دادند و شد : رامشیر .

-جالبه!

سمت راست جاده، مزارع گندم منظره چشم نوازی خلق کرده بودند. وزش نسیم ملایم و نور قرمز خورشید از پشت ابرها، زیبایی این کشتزار را دو چندان کرده بود. شیشه ماشین را آرام پایین آوردم و با موبایل از این صحنه رویایی عکس و فیلم تهیه کردم. قبلا شنیده بودم که زمستان خوزستان زیباست اما حالا دارم از نزدیک می بینم و لذت می برم.

– این همون پدافنده که گفتم.

بعد با دست، به سمت چپ بزرگراه اشاره کرد.

اشاره راننده را دنبال کردم. بر سردر ورودی جاده پدافند، موشکی نصب شده بود و کمی دورتر هم ماکت هواپیمای فرسوده ای نمایان بود.

– البته تا چند سال قبل اینجا پایگاه پنجم شکاری بود که حالا تبدیل به پدافند شده…

در این اثنا موبایلم زنگ خورد. محمد بود. از راننده عذرخواهی کردم و پاسخ دادم. می‌خواست بداند که کجا رسیدیم. از من خواست به راننده بگویم که ورودی پارک خلیج فارس مرا پیاده کند .

مجددا از اینکه کلام راننده را قطع کرده بودم. عذرخواهی کردم .

– نه بابا..خواهش می کنم. ..خب این هم رامشیر.

در حال نزدیک شدن به میدان ورودی شهر بودیم. میدانِ نه چندان بزرگی که وسط آن المان مذهبی نصب کرده بودند. و دو طرف آن دو شیر سنگی که احتمالا بی ارتباط با نام شهر نیست، از میدان محافظت می کردند!

با خود اندیشیدم کاش قبل از میدان، مثل بسیاری از شهرها، دروازه‌ای می ساختند تا ورودی شهر جلوه زیباتری پیدا می کرد!

ادامه دارد…

لینک کوتاه : https://khabran.ir/?p=8900

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱
  1. جالب و آموزنده بود ، احسنت

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.