خابران/ موبایل محمد زنگ خورد و بحث جذاب تاریخ رامشیر متوقف شد. آقای منصوری در حالی که دفترچه کوچکی از جیب خود بیرون میآورد، خطاب به نوهاش فریاد زد:«ندو امیرعلی …ندو .» امیرعلی لحظهای ایستاد و دستی تکان داد. و بعد دوید تا به دوستش برسد. عطر خنده بچهها در سراسر پارک پیچیده بود و نسیم ، شمهای از آن را برای «کودک اشکانی» میبُرد تا مرهمی بر زخم تنهایی او در دیار غربت باشد.
– ببخشید… تلفن بی موقعی بود. ..خُب بحث کجا رسید؟
– استاد داشتند در مورد تل رضوان و تابوت کودک اشکانی توضیح می دادند.
– بله.. داشتم عرض میکردم از دو هزار سال پیش اینجا سکونتگاه بوده…حتما می دونید که تمدنهای اولیه، «تمدن رودخانهای» بودند. یعنی در کنار رودخونهها شکل گرفتند: دجله ، فرات، کارون…و جراحی هم خُب مسلماً مستثنی از این قاعده نیست. علاوه بر آثار دوره اشکانی که گفتم در حومه رامشیر هست…آثاری هم از دوره ساسانیان داریم که حدود ۱۷۰۰ سال پیش بر ایران حکومت می کردند و پایتختشان در تیسفون نزدیک بغداد بود. ساسانیان توجه ویژهای به آبادی خوزستان داشتند و سدها و پلهای متعددی بر رودخونهها ساختند. کتابی هست تحت عنوان « خوزستان و کهگیلویه و ممسنی: جغرافیای تاریخی و آثار باستان» از احمد اقتداری …کتاب مفیدی در شناخت تاریخ رامشیره.. نویسنده در آنجا اشاره میکنه که اطراف پل مشراگه، آثار و بقایای سدی از دوره ساسانی هست که با توجه مواد ساختمانی موجود، مشخص است که در دوره اسلامی آن سد، ترمیم و تعمیر شده.
در این لحظه آقای منصوری رو به محمد کرد و ادامه داد:
اتفاقا چند روز پیش آقای «فوادی» مسئول میراث فرهنگی رو دیدم. می گفت که چندین اثر قدیمی و باستانی از جمله «پرستشگاه روباز»رو شناسایی کردیم…می گفت تونلهای بزرگ آبرسانی نزدیک سنگشکن ها پیدا کردیم که احتمالا در دوره ساسانیان احداث شدهاند تا آب را هدایت کنند…آقای شریفی در کتابش به این موضوع دقیق اشاره کرده ..در آنجا نوشته که از سدِ حوالی مشراگه که گفتیم آثارش هنوز باقی مونده، نهرهایی به اطراف منشعب می شده: یک نهر از چم صبی، چم اسحق، سبع اگطاع و خرفرح می گذشت و می رفت تا شادگان.. . یه نهر بزرگ دیگه هم به نام «خیط الدوار» از سد منشعب میشد و با عبور از شکریات و شعیطه و طبره و باطولی …به طرف هور هندیجان می رفت.
– حالا هستشون یا از بین رفتن؟
– نهرها؟ ..نه کامل از بین رفتند …ناگفته نمونه که آثار نهرها تا سالها پیش پیدا بود. پیرمردهای خلفآباد از قدیمیها خاطراتی در مورد همین «خیط الدوار» نقل کردهاند که بعضا جالبه…مثلا میگفتند:«اگر میخواستند چیزی برای افراد پایین دست بفرستند، تو نهر «خیط الدوار» می انداختند و آب آن را دست اونا می رسوند.»
– احتمالا دلیل شکلگیری روستاهای اون سمت که دور از رودخونه هستند، همین باشه.. چون آب در دسترس شون بوده. نه؟
– الله اعلم…یه احتماله.
در این لحظه رو به محمد کردم و با لبخند گفتم: « محمدجان! اینقدر حرف استاد رو قطع نکن…ماشاالله آنقدر دقیق و مستند توضیح میدن که انگار تو یه سخنرانی علمی هستیم.»
آقای منصوری در حالی که عینکش را تمیز می کرد با خنده گفتند:« شما لطف دارید… اتقافا سوالات و توضیحات محمد مکمل بحثند…چون میدونم اهل مطالعه و تحقیق هستند… »
محمد که آن طرف آقای منصوری روی نیکمت نشسته بود، کامل خم شد و رو به من گفت: «ملتفت شدید امیدخان؟ »
– خب ..حالا بریم سراغ «دوره اسلامی» ببینیم در این محدوده زمانی رامشیر چه خبر بوده… این دوره با ورود اسلام یعنی حدود ۱۴۰۰ سال قبل آغاز میشه.. شواهد و آثار نشون میده که در این مدت، شهرها یا بهتره بگیم آبادییهایی در این منطقه ساخته شدن و بعد از چند قرن ویران شدند. مثلاً تا حدود قرن پنجم از دو آبادی در این حوالی نام برده شده به نام «زُط »و «خابران» که خیلی معروف بودند. اصطخری در «مسالک و ممالک» میگه: « از رامهرمز تا زُط ۶ فرسخ است ..» یا مثلا ابن حوقل در سفرنامهاش اشاره میکنه که « زُط و خابران دو ولایت مجاور یکدیگرند که حاصلخیزند…» نویسندههایی که نام بردم، مربوط به قرن چهارم هستند.یعنی حدود هزار و صد سال پیش.
– کجا بودند این دو شهر حاجی ؟ اثری ازشون مونده؟
– عرضم به خدمتت.. امام شوشتری در کتاب «تاریخ جغرافیایی خوزستان» که فکر کنم ۱۳۳۱ تالیف کرده، نوشته که «جای زُط شمال خلف آباد و پایینتر از چم صبی بوده و جای خابران هم نزدیک قریه رضوان است ». در آن کتاب اشاره می کنه که خرابهها ، ابنیهها و آثار نهرهایی که کنار این شهرها بود هنوز باقی مونده. اگر خاطرتون باشه گفتم که سدی کنار مشراگه بوده و نهرهایی بزرگی از آن به اطراف منشعب می شده.
– حالا اینها زبونشون چی بود؟ عرب بودن.. فارس بودن؟
– طبق تحقیقات انجام شده، «زُط» ها قوم بزرگی بودند که از هند به جنوب ایران مهاجرت کردند … دو مقاله خوب در موردشان هست؛ یکی به نام «زط» از شخصی به نام غروی و دیگری «زطها در تاریخ» از رحیم شبانه. اطلاعات خوبی در مورد زظ ها جمع آوری کردند… اینا ظاهرا از دوره ساسانیان وارد ایران شدند و در شهرهای مختلف جنوب پراکنده شدند. در یکی از این مقالات اشاره شده که این قوم دو مرکز مهم داشتند: یکی همین شهر «زط» و یکی هم در «انطاکیه». این زُط ها که بخشی شون در جنوب عراق هم ساکن بودند به مرور زمان به غارتگری و راهزنی پرداختند و خلاصه مشکلات زیادی برای حکومت های اموی و عباسی به وجود آوردند و سرانجام هم سرکوب شدند… گفته شده که احتمالا شهر «زط» در همین گیر و دار هجوم عباسیان از بین رفته باشه.
-گفتید دو شهر اینجا بوده «زط» و «خابران » … خابران چی؟ اونا هم اصلشون از هنده؟
– این رو دقیق نمیدونم… از خابران اطلاعاتی پیدا نکردم.. آنچه در کتب تاریخی مشهوده این است که نام هر دو آبادی همیشه با هم ذکر میشده ..حالا همنژاد بودند یا خیر … اطلاع ندارم. نکته جالب اینجاست که برخی کتابها از «وادی الملح»( وادی نمک) هم نام می برند که در مسیر این دو شهر بوده.. جایی که نمک خیلی زیاد جمع شده بود .. مثلا قدامه بن جعفر میگه: «از رامهرمز تا وادی الملح چهار فرسنگ است و از وادی الملح تا زط دو فرسنگ است و از زط تا خابران ۳ فرسنگ است»… شما حساب کن هر فرسنگ حدود ۶ کیلومتره…در منبعی دیگه، مقدسی، جغرافیدان قرن چهارم، میگه: «از سنبیل تا دهلیزان یک مرحله و از آنجا تا خابران دو برید و از خابران تا وادی الملح یک مرحله و از آنجا تا رامهرمز دو برید است. »
– این «وادی الملح» همان دریاچه نمک طرفای چارات و اینا نیست؟ یه روستایی هم اونجاها هست…
– مدریسه ..حدس من دقیقا همینه… البته باید بیشتر تحقیق بشه.
– اونجا فوق العاده است…چشمه های شور و شیرین داره و به راحتی میشه منطقه گردشگری درست کرد.
– استاد این دو شهر.. زط و خابران.. تا چه زمانی بودند؟
– احتمالا تا حدود قرن پنجم . ..چون قرنهای بعد نامی از آنها ندیدم. مثلا ابن بطوطه قرن هشتم از آبادان به ماجول یا همان معشور آمد و بعد به رامهرمز یا به قول خودش رامز رفته… آنچه در مسیر دیده، در سفرنامه ثبت کرده. مثلا میگه:«ماجول شهر کوچکی است.زمینهای این نواحی شوره زار است، نه درختی دارد و نه سبزه ای.. پس از آنکه سه روز از طریق بیابان راه پیمودم به رامز رسیدم.در این بیابان طوائف کُرد در چادرهای موئین زندگی میکنند، میگویند این طوائف از نژاد عرب میباشند.»..ببینید…نامی از آبادی در این حوالی نمیبره. فقط میگه چادرنشینها در مسیر بودند.. البته اگر فرض کنیم از این حوالی گذر کرده که احتمالش هم زیاده.
-همان چیزی که فرمودید احتمالا درست باشه…تو همون کشمکش با عباسیان از بین رفتند.
– حالا چند قرن جلوتر بیاییم.. زمان حکومت شاه عباس صفوی، اینجا شهری ساخته شد به نام «خلف آباد»…یعنی حدود ۵۰۰ سال پیش. مستوفی یزدی نویسنده کتاب «مختصر مفید» در دوره صفوی می نویسد که: بیست فرسخی هویزه..سیدخلف برادر سیدمبارک زمان شاه عباس «خلف آباد» را ساخت و حالا در کمال آبادانی است.
-موضوع داره هیجان انگیز میشه.. کی بود این سیدخلف؟
– و اما سیدخلف یا مولاخلف که رامشیریها متاسفانه هیچ شناختی از این شخصیت علمی ندارند…در قرن نهم و دهم یعنی حدود ۵۰۰ … ۶۰۰ سال پیش، در غرب خوزستان یعنی اطراف هویزه ،«سادات مشعشعی» حکومت شیعی تشکیل دادند که در تاریخ خوزستان خیلی تاثیرگذار بود. با توجه به همین اهمیت، کتابها و مقالات زیادی در مورد این حکومت نوشته شده… قرن دهم یکی از علمای مشعشعی به نام «سید مطلب» به جای وارد شدن به قدرت و سیاست، وقت خود رو صرف کارهای فرهنگی و ترویج علم کرد. دو پسر خیلی معروف داشت: «سید مبارک» و «سید خلف»…سید مبارک به قدرت رسید و مدتی حاکم مشعشعیان شد. اما سیدخلف مثل پدرش راه علم رو در پیش گرفت و کتابهای زیادی تالیف کرد. کتابهای معتبر، از او به عنوان فردی«ادیب»، «فاضل» و «عالم» نام میبرن..
– کتابهای معتبر؟
-بله.. مثل «امل الآمال» حر عاملی یا کتاب «ریاض العلما» که به نظرم یکی از بهترین منابع برای شناخت سیدخلف است…این کتاب بخشی از رساله «سیدعلی» پسر سیدخلف را که خودش هم دانشمند بوده، عینا نقل کرده…اونجا سیدعلی مفصل در مورد پدرش توضیح میده که توسط برادرش، مبارک، نابینا شد و بعد از آن واقعه، باقی عمرش را به آباد کردن سرزمینها و تالیف کتاب گذراند…و اشاره میکنه به تعداد فرزندانش منطقه آباد کرد تا بعد بین آنها اختلاف به وجود نیاد…کسروی در «تاریخ پانصد ساله خوزستان» هم به نابینا شدن مولاخلف اشاره می کنه و نوشته که «سیدخلف» بعد از نابینایی تا پایان عمر در خلف آبادماند. البته کسروی در مورد بنای «خلف آباد» توضیح میده که مشخص نیست سیدخلف، آن را تاسیس کرد یا قبلش سکونتگاه بوده و او اونجا رو توسعه داد و آباد کرد.
بهرحال نام خلفآباد برگرفته از این شخصیت برجسته مشعشعیان است که توضیح دادم. در حال حاضر هم جالب است بدونید که برخی از نواده های سادات مشعشعی در رامشیر سکونت دارن. مثلا مرحوم سیدسلمان موسوی که گفته میشه از نواده های سیدخلف است
-فرمودید که سیدخلف کتاب هم تالیف کرده
-بله … زیاد…چند تاشون به خاطر دارم: سیف الشیعه..برهان الشیعه ..حجه البالغه..المنهج القویم..حق الیقین.
.اگر میخواید در مورد سیدخلف اطلاعات بیشتری کسب کنید، علاوه بر «ریاض العلما» که گفتم، دو تا مقاله خوب هم هست. پیشنهاد میدم حتما مطالعه کنید:« اقدامات فرهنگ سیدمطلب مشعشعی» از عبدالنب
قیم و دومی هم «شناخت محدثان هویزه و تلاش های علمی و حدیثی آنان» از محمدجواد حسنی..اینا اطلاعات خوبی در مورد سیدخلف میدن
– حاجی ..جای دقیق «خلف آباد» که سید خلف ساخت کجاست؟ گفتید چند سال پیش تاسیس شد
– حدود ۵۰۰ سال پیش ..آنطور که گفته شده اطراف مقام «صاحب الزمان» بوده. یه آبادی هم اون طرفتر هست به نام «حسینیه»… اونجا رو آقای شریفی نوشته اند که «مولا حسین مشعشعی» ساخته… اطراف مقام صاحب الزمان اگر توجه کردید تل بزرگی هست و کاملا مشخصه که آبادی بوده و خراب شده… منطقه ما میدونید که خاکش نرمه و خونهها رو قدیم با خشتهای گِلی می ساختند. به همین جهت در اثر بارندگی و سیل، زود خراب میشن و به تلی از خاک تبدیل میشن. همین روستاهای متروکه اطراف شهر رو ببینید.. بعد چهل پنجاه سال تبدیل به تپه ای از خاک شدند
– پس من شنیدم که قبلا مقام «صاحب الزمان» آتشکده بوده اونجا
-دقیق مشخص نیست…ببینید تا وقتی کاوش نشه همه حرفها گمانه زنیه.. شاید سیدخلف، شهر را در محل سکونتگاهی قدیمی ساخته ..الله اعلم. ..این رو هم بگم که قبلا صاحب الزمان اینطور نبود. یادم هست کفِش پایینتر بود و پله داشت… اما چی بوده ..نمیدونم. بهرحال بنای فعلی ظاهرا صدها سال قدمت داره
– خب چرا ثبت ملی نمیکنن پس؟.. داره کامل خراب میشه. هم این هم مقام امیرالمومنین
آقای منصوری با لبخند گفتند« این رو دیگه باید از آقای فوادی بپرسید. مسئول میراث فرهنگی شهره.
– باور کنید فکر نکنم بیخیالتر و بیتفاوت از ما مردم خلف آباد باشه…تعجب می کنم چرا تا حالا تندیسی از مولاخلف که یک شخصیت برجسته علمی محسوب میشه، ساخته نشده؟ یا اون شاعر معروف چی بود اسمش؟ .. مزبان الامیر… چرا براش یادمانی درست نمیشه؟… اینا پشتوانه فرهنگی شهرند…جاذبههای گردشگری هستند
– آقای منصوری.. این خلف آباد که فرمودید چطور خراب شد
– آقای امام شوشتری در کتابش نوشته که نادرشاه ویرانش کرد و بخشی از مردمش را به فارس کوچ داد..اما مردم محلی اعتقاد دارند که قدیم زلزله رخ داده و آنجا را کامل زیر و رو کرده… زمانی که بچه بودیم، وقتی بارون سفت و سختی می بارید و زمین شسته می شد، مردم، اونجا اشیای باارزشی پیدا می کردن…به اون اشیا می گفتند «مگالیط».. . پس مشخصه ویران شده. حالا یا با زلزله یا با حمله نادرشاه
– حاجی.. برخی میگن اسمش «خلیف» یا «خلیفه» بوده..درسته
– در کتاب و مقالاتی که مطالعه کردم چنین چیزی ندیدم. شاید منبعی باشه که من اطلاع ندارم.
ادامه دارد…