چهره ای که با هزینه ۴۰۰ میلیارد تومان باز زیبا نشد! یادداشت مدیر عامل شرکت بهره برداری نفت و گاز مارون در آستانه پانزدهمین نمایشگاه تخصصی ساخت تجهیزات صنعت نفت خوزستان استقرار PIMS در شرکت ملی نفت ایران بر اساس الگوی نفت و گاز مارون مبارزه با مواد مخدر نیازمند رویکردی فرآیندی و همهجانبه است عملیات نصب پل در شبکه آبیاری رامشیر آغاز شد انتصاب رئیس روابط عمومی شرکت مهندسی و توسعه نفت لزوم احداث و راه اندازی مرکز معاینه فنی خودرو در شهرستان رامشیر مسئولان مشکلات مسکن ملی رامشیر را حل کنند
خابران / قانون هوای پاک از سال ۹۶ جایگزین قانون “نحوه جلوگیری از آلودگی هوا” شد. این قانون در ۳۴ ماده و ۳۹ تبصره تصویب شده است . قانون مذکور دستگاههای مختلف اجرایی در سطح کشور از جمله وزارت کشور ، وزارت نفت ، فرماندهی انتظامی ، شهرداری ، وزارت نیرو ، صدا و سیما […]
گرم بحث بودیم که پیرمردی تسبیح به دست، راه خود را کج کرد و طرف ما آمد. به فاصله چند متری ایستاد و دستش را به نشانه سلام کمی بالا برد. بعد از احوالپرسی، از آقای منصوری پرسید:« ایگُم رَتی فاتحه حجی؟»
موبایل محمد زنگ خورد و بحث جذاب تاریخ رامشیر متوقف شد. آقای منصوری در حالی که دفترچه کوچکی از جیب خود بیرون میآورد، خطاب به نوهاش فریاد زد:«ندو امیرعلی ...ندو .» امیرعلی لحظهای ایستاد و دستی تکان داد. و بعد دوید تا به دوستش برسد. عطر خنده بچهها در سراسر پارک پیچیده بود و نسیم ، شمهای از آن را برای «کودک اشکانی» میبُرد تا مرهمی بر زخم تنهایی او در دیار غربت باشد.
ساعت سه و نیم بود که به خانه رسیدیم. مادربزرگ و عمۀ رضا در حیاط منتظر ما بودند. با دیدن رضا، دورش حلقه زدند و کلی قربان صدقهاش رفتند. دقایقی بعد، عمویش هم با لباس جوشکاری به جمع اضافه شد و بعد از سلام و احوالپرسی پرسید: « آقا امید..کجاها رفتید امروز؟ »
خابران/ صندلی ماشین را کمی خواباندم و غرق در تماشای طبیعت شدم. دشت مثل تابلویی بزرگ و رنگارنگ، حسابی دلربایی میکرد. در افقِ دوردست، سرسبزیِ زمین با آبیِ آسمان پیوندخورده بود و شاهینی بلندپرواز، بین زمین و آسمان در حال طواف دور تک درخت وسط گندمزار بود. تو گویی نقاش طبیعت با کِلک خیالانگیزش، ما […]
خابران/ باران تقریبا قطع شده بود و ابرها داشتند به تدریج پهنه آسمان را ترک میکردند. گندمزارهای سرسبز اطراف جاده، با وزش نسیم به جنبش در آمده بودند و با حرکاتی موزون و هماهنگ حال خوششان را فریاد میزدند. آفتاب هم هر از چندگاهی از لابهلای ابرها سرک میکشید و نور طلایی خود را بر […]
خابران/ پارک در آن ساعت از روز خلوت بود و در آن، پرنده پر نمیزد. زیر یکی از درختها، دو نوجوان روبهروی هم ساکت نشسته بودند؛ یکی روی نیمکت و دیگری روی موتور پا رو پا انداخته بود. داشتند سیگار میکشیدند و زیر چشمی مرا میپاییدند. در مسیر سنگفرش عریض و تمیز پارک قدم میزدم […]
خابران/ وضعیت فعلی شهر و شهرستان رامشیر حالت عجیب و غریبی دارد. یکایک کوچه و خیابانها و میدانها بی کسی را فریاد میزنند. شهر ماههاست که بدون شهردار طی مسیر میکند. سرپرست شهرداری پس از مدتی فعالیت با رای تمامی اعضا عزل میشود اما دفتر شهرداری همچنان میزبان سرپرست است و کسی نمیداند چرا؟! شورای […]
خابران/ صدای رادیوی ماشین را کم کردم و گفتم: « محمد! اگر خونش بند نمیاد، کاش به ۱۱۵ زنگ میزدین.» -اول بریم ببینیم چه خبره؟…زنا بعضی وقتها الکی شلوغش میکنن! – حالا چطور بریده؟ – میگه از رو اوپن پریده پایین …شانس بدش زیر پاش شیشه بوده! – آخ آخ آخ .. محمد سعی میکرد وانمود […]
خابران/ بچههای محمد، چشم انتظار کنار در نشسته بودند و رفت و آمد مورچهوار ماشینها را تماشا می کردند. بوق خودروی پدر را که شنیدند، سر برگرداندند و بعد مثل فنر از جا برخاستند. فاطمه با ذوق و شوق سر درون خانه کرد و رسیدن ما را اطلاع داد. محمد ماشین را سر پل نگه […]
خابران/ بعد از میدان، وارد بلوار عریضی شدیم. سمت راست آن، ردیفی از موردهای بههم پیوسته است که به سادهترین شکل ممکن هرس داده شدهاند. امروزه با هرس توپیاری میتوان درختچهها را به صورت اشکال هندسی و حتی مجسمههای حیوانات هرس کرد که طبعا زیبایی فضای شهر را دو چندان میکند. در آن سوی موردها […]